Iranian Alliance, Iranian, History, Land, and
|
|
هسـت ايران مادر و تـاريخ ايران ات پدر همتی کن گرتو را ارث پدر و ز مادر است
بـمناسـبت هشــتادوچـهارمين سـالـروزتولد محمدرضاشاه پهلـوی
• اگــرامـری خارج ازپيش بينـی وحـدوداختيارماپيش نيـايد؛ ظرف 12سـال آيـنده زيربنــای مملکـت را از نظـرصنعتـی وکشـاورزی وتکنولــوژی و عمــرانی خواهيــم ساخت وبســطح کنونـی ترقـی اروپای غربی خواهيم رســاند.
• نميـخواهم خاطره خطـرها و باصطـلاح ريـسک شخـصی را درمقابل امپـراطوريهـای نفتــی يــادآوری کــنم. فقـط ميگـويـم اين تحولات باخطرناکترين مبارزه جوئيهای ممکــن هـمراه بـود.
• چــندين باربه محارم خودگـفته بود؛ وقتـی وليعهد به سن قانونی برسد؛ بنفـع او کنـارخواهد رفـت.
• شاه ميخواست که درطرح امنيت منطقه مثل يک آمريکا باشـد؛ نه تابعـش.
دهـه آبانمـاه هرسـال روزهای پـرشکوه تاريخ کشورماسـت. دهـه اول آبـانمـــاه در بـردارنـده زاد روز پـادشـاه فقيـد ايران و رضـاشـاه دوم و نيـزاعـلام سـلطنـت وسـوگـند پـادشـاهی اوسـت که بـرگ زريـن سـنـد مــعتبرتــداوم بيــش از دوهــزارپـانصـدسـال شاهنشـاهی ايـران زميـن ميباشـد.
درايران باستان وايران قديم؛ اقوام ايرانی مـهرگان راجشـن ميگرفتند و يزدان پاک رابـه ســبب وفـور نعمـت وبرکت سـپاس ميـگذاردند. درسيستم حکومتی ايران بعدازاسلام ممنـوع شدن جشنهای ملی کشـورمان که ريشـه درزنـدگی فرهنگی و اقوام ايـرانـی داشـت؛ مـردم خـانه به خـانه وچـادربه چـادر؛ مهرگان وپائيـزراجشـن ميگرفتند و خـداوند را بـرای اين همه نعمت شـکرميکردند. شکرگذار بودند برای همه داده ها و نداده ها درپـاسخ آنکـه چرانـداده ها را بايد شـکر گذاربود؛ ميگفتند شکرنداده ها بيش ازداده است. شـکر گـذاربودند کـه خـداوند دوسـت نادان ودشمن نامـرد؛ و رهـبردروغزن وقحطی وخشـکسالی نـداده اسـت.
درمـهرگان؛ انسـانی عاشـق ايـران نيزديده به جـهان گشـود؛ انسانی که خود از آحاد ايـن ملـت؛ ويکـی ازافـراد اقـوام ايـرانی بـود. ازعنفــوان جـوانی که سلطنت ايـران زميـن بـدسـت او رهبـری شـد؛ با همه کـارشـکنی ها درراه ساختــن و آبــاد کـردن ايـران؛ لحــظه ای فـرو گـذارنـکرد. پـاسداری ازخـاک وطن را وظيـفه سـربازيـش ميـدانسـت. درهـرگـوشـه وکنـاری که عقـل فرمان ميداد روشــهای پيشـرفته ودفاعـی گسـترده مشغـول بکارميـشد. پايـگاههای بزرگ هــوائی ودريـائی وبنـادرسـاخته شـد؛ ودردل کــوه ها؛ ابـزارهـای نظـامی نــگه داشـته شـد.
تــعداد سـدهائيکـه درزمـان اوسـاخته شد؛ پنـج بـرابرهمـه سـدهائی بود که درتـمام کشـورهای اروپـای غربـی درآن زمـان ساختـه شـده بـود. تعــداد پـالايشگاههائيکـه درداخـل وخـارج سـاخته شـد؛ بيـش ازتـمام پالايشگاههائی بـودکـه درتـمام اروپـا سـاخته شـده بـود. کشـورمان ايران؛ بـه سـهم طبيعی وخــداداده نــزديک شــد.
طــلای سـياه پـس ازسـاليان دراز بـه سـود مـردم ايـران خـرج شـــد. جنـگلـها ومـعادن وآبـهای زيـرزميـنی؛بـنام ملـت ايـران شـد وزميــن ازآن زارع گــرديد. کلــمه ســياه بيسـوادی بـا مـدد جـوانان سپاه دانـش بـا کلمـه ســوادآمـوزی؛ جـابـجاشـد. بيـماريهای خـانمــان بــرانـداز ريشـــه کـن شــد. قـدرت دفـاعی بـگـونه ای بـود که ظـالمان زمـان وچـکمـه پـوشـان سـرخ ودولتــمردان نـا مـرد همسـايه ايـران؛ جرئـت سـرپيـچـی ازقـوانيـن بيـن المللی را نـداشتــند. درامــوربيــن اللملی کشــورمان ايـران؛ ســرآمـدجـهان ســوم شــد.
بــاشــناختی کـه ازريشــه های دردايـن ملـت ســتمديـده داشــت؛ درهمــه جـاپيشــقدم شـد؛ تـا اسـتعمار از ريشــه بـرکنـده شـود. ايـنها و تمــام حـرفهـائی کـه بـه کـلام در نميـايد؛ همـاننـد شنـاخـت هـويت ملــت ايـران درجهـان ونشـان دادن بـزرگـی وجلال گذشته وحال ايـران بـه جـهان وجـهانيـان؛ نشــانه هائـی بود ازتمــدن وفرهنـگی که ماننـد عقــابی بـال وپــرسـوخـته ؛ کـه دوبـاره قـوت گــرفته بـود.
نمــيدانـم ايـن سـخن ازکـدام انـديشـمنداسـت که گـفت (برای داوری درباره يــک شخـص؛ بــايـد او را بـا آنچــه پيـش ازاوبـود؛ و با آنچـه کـه بعـدازاو آمــد؛ مقايســـه کـرد) درايــن فـرخـنده ماه وفصــل بـرکـت؛ تـولـد انسـانی بـزرگ را بخاطــر ميــاوريـم کـه ازبـی آبـی وسيـل وزلـزله پـريـشان ميـشد و هيـچ خبـری چــه درحضــر؛ و يــا درســفر او را از ريــزش بـاران بمــوقـع خوشحالتر نميــکرد. ويــادبـود آبــادانيـها وبهـزيـستی ها؛ روزگاران عزت وسرفرازی؛ و وجــود محمــدرضــاشـاه پهلـوی؛ پــادشاه ايـران زميــن .
زنده ياد عبدالحسين مفتاح؛ درکتاب ايران پل پيروزی جنگ جهانــی دوم مينـويسـد: در کنفـرانس تـهران بود که سـران متفقين؛ پادشاهی محمدرضاشاه رابرسميت شناختند. مــرد جـوانـی که در بيسـت ويک سـالگی دربرابرنمايندگان مردم ايران درمجلس ســوگند خورد و تـا واپسـين دم زنـدگـانی پرازمـاجرايش؛ بـه سـوگند خود بايران ومـردم آن؛ واعتـلای آن پـابرجـامـاند. او آمـوزش نظامی رادرتهران وتحصيلات آکـادميک رادرسـوئيـس گـذرانيده بود؛ وهـم درآنجابودکه بادمکراسی غرب آشنا شــده بود. آمـاده سازی ايران برای پذيرش دمکراسی وبازگرداندن شکوه تاريخـی بـه ايـران؛ از ديـگرکارهای برجسـته محمدرضاشاه بود.
آنــدسته ازکسانيـکه بـر دوران37 سـاله ايـران مـداری اوخـرده ميگيـرنـد يـا تـاريخ رانخـوانده انـد؛ و يـا تـاريخ راخـوانده؛ وهمچنان باکيـنه شـتری خود غـرض ميـورزنـد؛ مشـتی سـاده انـديش وايـده آليسـت انـد.
ايــران پـس ازتجـاوزمتفقيـن؛ غمــگين وخـراب آبـادی بامـردمی گـرسنه وفقيـربـود. درچنيــن شـرايطی؛ گفتــگوازآزادی ودمکـراسـی؛ سـلطنــت ونــه حـکومت ... ســخن بـه هـرزدادن بــود.
ازعـاشقان عمران وآبادی بود؛ خـود اوچنين مينويسد: «هنگاميکه اسناد مالکيت را بدست کشـاورزان ميدهـم و يا نخســتين سنگ بنای کارخانه ای رانصب ميکنم ويا دگمـه کـارخانه جديـد بـرقی راميفشـارم ويانـوارافتتـاح درمانگاه تازه ای راقطع ميکنم دردل مـن مسـرت وشـادمانی فراوانـی پـديـد ميـايد. تنـهاهـدف من ارتـقاء روزافـزون کشوروملـت ايـران اسـت وآرزوئـی به جزايــن نـدارم کـه ملـت ايـران را پـا به پـای متـرقـی ترين وسعادتمنـدترين جـوامع بـرسـانم وعظـمت ديـرينه ايـن سـرزمين وافتخـارات تاريـخی آنرا تجــديدکنـم؛ ودرايـن راه حتـی ازبـذل جـان دريـغ نـدارم. بـرای رسـيدن بــه اين آرمـان بزرگ بسـختی کـوشـيدم؛ با دشـواريها ومـوانـع بســـيـار مبـارزه کـردم. باتحـريـکات وتوطـئه های فـراوان مـواجه شـدم؛ باشرکتهـای بـزرگ وتوانـای خـارجی وکـارتلـهای چـندمليـتی ســتيزکردم. بـا ايــنکه بســياری ازمشـاورينم مـرا ازاين مبارزه برحـذرميداشـتند. ممکـن اســـت درطــول دوران سلطنتــم اشــتباهاتی مـرتکب شـده باشـم؛ امـا کـوشـشم بـرای عظمت واعتــلای ايـران هـرگـزخـطا نبــود.»
درمدت 37سال سلطنت بادعوت رسمی سران کشورها؛ به اکثـرممالک دنياسفرکـرد و درهمه جا مورد تجليل واحترام خاص ويژه ای قرارگرفت. درجلسات مصاحبه هـای مطبـوعـاتی؛ در بـرخورد با روزنـامه نگـاران ونمايندگان رسانه های گـروهی؛ بســيار زبــردسـت بـود. درباره هرمسئـله ويامـوضوعی؛ ازنفـت واتـم و پــتروشـيمی وسطح زندگی ملتهاوارقامی که هرکشوری صرف تسليحات ميکرد وچـگونگی رژيـم ها؛ کــاملا آگـاه بـود. اعـداد و ارقـام زيـادی راهــــم درحـافـظه داشـت. ازروزنـامه نـگاران ميـخواست که بايـران بياينــد واز نــزديک اوضــاع رابـه بيــنند وقضــاوت کــنند. بيشتـر اخباروشايعات را ازنـاحيـه مخـالفـين رژيـم واقـدامات زيرجلی کـارتلها وخـداوندان نفـت؛ وهمبــستگی کمونيســها ومرتجعـين ميـدانسـت.
خـلبانـی مـاهری بود واصول وفنـون نظـامی راخـوب ميدانسـت. بـاقـدامات اصــلاحی ومسائل سياسی ونظامی واقتصادی خيلی ابرازعلاقه ميکرد. بخصوص دربـاره نفـت؛ بصورت يک رهبر پـرتـلاش درآمـده بود که لـقب عقاب اوپک رابخــود اختصاص داده بود؛ و درايـن راه توانسـت درراه اسـتيفای حقـــوق ملـت ايران وکشورهای صـاحب نفـت گـامهای اسـاسی بـردارد. ولی شخصا لـطمه فــراوان ديــد؛ کــه خـود اوچنــين ميـنويـسد:
« لازم نميــدانم که بمبارزات نفـتی درطی24سال اشـاره کنم. نميـخواهم خاطره خطـرها و باصطـلاح ريـسک شخـصی را درمقابل امپـراطوريهـای نفتــی يــادآوری کــنم. فقـط ميگـويـم اين تحولات باخطرناکترين مبارزه جوئيهای ممکــن هـمراه بـود. قـيمت نفـت وســيله مـن ديـکته ميشـد؛ و همچنيــن طرزتقسيــم ثروت بيــن کشـورهای تـوسـعه يـافته ودرحـال توسـعه .... مـردان نفتـی از دشــمنان مـن بـودند؛ بهميـن جهـت بـرای قـربانی کــردن؛ ايــران را انتخــاب کـردند؛ وحــق تـقدم بـآن دادنـد. ازنظـرتـاميـن آيـنده کشـورم؛ دودســتگاه نيروگاه اتمـی بفـرانسـه سفارش دادم کــه هرکـدام 900 مگـاوات قدرت داشت؛ باسرمايه گذاری15ميليـاردفرانـک. درصـدد تاسيـس مرکـزمطالعـات اتمـی دراصفـهان بودم. سـاختمان متروی تــهران؛ بـارزش ده ميـلياردفـرانک وهمچنـين دوبــله کــردن وبـرقی نمــودن راه آهـن؛ بخصـوص راه تهـران بنـدرشـاهپوربارزش ده ميليـارد فــرانک؛ وســاختمان6 اتـوبان وخيـلی اقدامات مفيـد که ايران راباشـتاب هــرچـه تمامتـربـه جلـوميبـرد. رژيـم جـديداغلب اين قراردادهای مهـم ولازم رابااکثـرکمپانيهای آمريکائی وژاپنی وفرانسوی وايتاليائی بـهم زد.»
ايـن نوشـته شاه ايران نشان ميدهدکه خارجيـها بخيال خود از يکطـرف باايجـاد يـک رژيـم مذهبـی درايران ســدی دربرابرکمونـيزم ساخته وازطرف ديگر بـاحاکميت گـروهی قشـری برجامـعه ايران؛ اساس تـرقی وپيشرفت ايران را متــزلزل سـاخت؛ تا رويـای تبديل ايـران به ژاپـن دوم رافرامـوش کننـدو ضمنــاهمانطوريکه بعضی ازخارجيها درنشـريات خود اشــاره نمـوده انـد؛ فــکر(تمـدن بـزرگ) را ازيـاد ببـرند.
شـاه ايـران به ورزش واسـب سـواری واسکـی برروی آب وبـرف علاقه فـراوان داشـت. دچــار هيچگـونه اعتيــادی نبـود. پس ازتشکيـل حـزب رســتاخيز؛ ايـن گفته سـمبوليک شـاه که گفته بود؛ هرکس به عضويت ايـن حـزب درنيايـد؛ به ارکان اساسی کشورايـمان ندارد و ميتواند گذرنامه خــودرا بگيرد وازکشوربرود؛ وســيله ای بدست مخالفيـن داد که درمحافل خارجی ازشاه انتــقاد شـود؛ وزيــان فـراوانـی واردگـرديد. مخالفين با استفاده ازاين گفته شـاه؛ توانستند چهره ديکتاتوری وحکومت فردی رادرمحافل جهانی عرضه کنند. روزنامـه نگارسرشناس ومديرمجله خواندنيها؛ زنده ياد اميـرانی کـه خود در زنـدان با وی ماهــها؛ هم بند بودم ودرســنين کهولت بدست رژيم جنايتکارخمينی تيربـاران شــد.
درآخـرين روزهای سـقوط رژيم؛ درباره نقش شــاه دردوران سلطنتــش چنيــن مينويسـد: شــاه ما به دوران سلطنـت37ساله خودتاکنون چندباربه حـق و ازروی شـايستـگی اين مقـام رابدسـت آورد و بنا حـق از دست داده است. نخســتين بارکـه شاهنشـاه ما ازنظرمحبوبيت بمقام قهرمانی رسـيد؛ هنـگام جلوس بـرتخـت سلطنـت ورفتـن بمجلس شورايملی برای ادای سـوگنـد بـود. بار دوم کـه شـاهنشـاه ما مقـام قـهرمانی رابـدست آورد؛ هنـگام بازگشت ازآذربايجـان بـود؛ کـه ازنخســتين طـاق نصـرت درميدان24 اسفند تا کـاخ سـلطنتــی را ازفــرط اســتقبال کننـدگـان دو سـاعـته پيـمود. ســومين بـا ر بعـــد از 28 مـرداد 1332 بـود؛ کــه اکثـريت خـاموش و صبور آنروز کشور؛ ازهرج ومرج و کسـادی وبيکـاری وبلاتکليـفی به تنـگ آمده بودنـد؛ و بـدور کسيکه بنام شـاه پـرچـمی بـرافـراشـت؛ جمــع شـدند. چهارميـن بـارهنگـام طرح اصول انقــلاب شـاه وملـت بـود؛ بخصوص درمـورد داروی شـفابخش ومقوی آن؛ چــون اصـلاحات ارضـی وسـهيم کردن کـارگـران درسـود کارخانجـات. پنــجمين بـارهنــگام احقـاق حق واستيفای ايران دربالابردن قيمت نفـت بود؛ وحـال زمانی اسـت که بارديـگرشـاه بخاطرتماميت واستقلال کشورورضايـت اکثـريت ملـت ايـران بـايـد قيـام کنـد. و زنـده ياد فـراموش کـرده بود؛ که بگـويد: يکبارديـگربخاطرحـق حاکميــت ايــران بـرجـزائرسـه گـانه خليـج فارس؛ که ايـرانيان حتی نام آنـرا هـم نشــنيده بــودند.
پـادشاه فقيدايـران برعکس پـدرش که بسـرعت مراسـم تاجگذاری راانجام داد پـس از26سال سلطنـت در روزچـهارم آبانمـاه1346مراسـم تاجگـذاری را در کــاخ گلســتان بـرگـذار نمـود. اين تاخيربعلـت عدم ثبـات وضع کشــور ونـداشـتن وليــعهد درسالهـای نخســتين سلطنـت بـود.
حســنين هيکـل روزنامه نگارمشهورمصری دربخشی ازکتاب سيمای شاه ايران چنيــن ميـنويـسد: شـاه هـرگـز ازآخونـدها نميترسـيد؛ يکباردر15خرداد پوزه خميـنی رابخـاک ماليـده بـود. برای اغلب آخوندها بعناوين مختلف مقرری برقرار کـرده بـود؛ هر روز آنـها را بيشـترتقـويت ميکـرد؛ تـابقول خـودش اسلحـه را ازدســت کمونيسـتها بگيـرد. امـا پشت پرده آخوندها و کمونيستها دست دردست هم کميتـه ها وسـازمانهای مخفی خود را گستـرش ميدادند که اقـدامات شورش خمينی رافــراهم سـازند.
درمنطقــه هيـچ قـدرتی يـارای مقابله با او رانـداشت. روزی کـه شاه بکـويت رفــت؛ ايــرانيـان مقيـم کـويت ازفـرودگـاه تا قصـرالضيـافــه را بـا فــرشـهای گـرانقيـمت ايـرانی پـوشـانده بـودند. وقتی شاه دررولزرويس درکنـا را ميرکـويت نشســته بود و مردم فـرياد جـا ويدشـاه ميکشيدند؛ مثل اينکه شـاه دريکی ازشـهرهای ايـران حرکت ميکـند. حـکام خليـج فارس باديـدن ايــن منـاظربه وحشـت افتـادند.
آنــها درجشنــهای2500سال شاهنشـاهی شـرکت داشتنـد و با ديدن قدرت شاه ونظــم جشـن؛ دريـافتنـد که بايد حمـايت ايران رادراختيـارداشته باشــند. بهميــن جهت سالی چندباربايران ميامدند و همگی اذعان داشتند که بدون حمايـت ايـران؛ امنيـت درمنطـقه بر قـرارنخواهـدشـد. آمريکا هم هميـن نظرراداشت.
نيکســون ميگفـت: درهرمنطـقه ازجهان بايدازنيروهای محاـی کمک گرفت واسـلحه لازم را در اختيـار آنهاگـذاشت واشاره اوچنيـن بود که دراين منطقـــه ايــران؛ دارای چنـان شـايستگی ميباشـد زيـرا هم قدرت داشت وهم کارشناس ومتخصصيـن وارتـش نيـرومند وهـم آرامش و امنيـت و هم رژيمی که هيـچ تـزلـزلی درآن ديـده نميشــد.
درمـاه مـه 1972 وقتــی نيکسون و کيسنجردربازگشت ازشوروی واردايـران شــدند؛ شـاه دو مسـئله اساسـی را برای آنـان بازگـوکرد. يکـی اينکه هنـوز روســيه درانديشـه رسـيدن بآبهـای گـرم خليـج فارس اسـت؛ و ديگراينکه خـواهـان نفـت شـمال ايران ميباشــند. شـاه به نيکسون قبولاند که هيــچ قـدرتی غيرازايـران قادر به برقـراری امنيـت درمنطقه نيست و نيکسون هـم پـذيرفت؛ بشـرط آنکـه برنامه های آمريکارا اجـراکنـد. شـاه زيربارنرفـت و معتقــد بود که ايران دراين طرح ميـبايست مثل يک آمريکا باشـد؛ نه تابعـش شـاه ازنيکسون خواسـت کارشناسان آمريکائی تابع مقامات ايرانی باشند و ارتباط مسـتقيمی بين او ورئيس جمهور آمريکا وشورای امنيت ملی وکيسنجربرقرارباشد. ايــنکارهاعملـی شــد. بعد ها بدليـل اينـکه منـابع آمريکائی اخبارخودرا از کانـال دولت ايـران ميگرفتنـد و (سيا) اطلاعاتـش را ازساواک بدست مياورد؛ مقـامات آمريکائی نتوانســتند ابعـاد جنبشـی راکه منجـربه پيروزی خمينـی گــرديد؛ ارزيـابی کننـد. مهمتــرين دليـل اينکه شـاه يک تابـع آمريکا نبود؛ بلکـه بعنوان يک شريک قدرتمندعمل ميکرد؛ مداخلات او درآمريکابـود. درحاليکه اواجازه نميدادآمريکائيها درامورايـران دخالت کنند؛ سرمايه گـذاريهای شاه درآمريکا؛ او را صاحب شـبکه قـدرتمندی درآمريکاکـرده بود کـه درتصيم گيريهای مقامات آمريکائی نقــش مـوثری داشـت. ازجملـه بايد گفـت که همسـرسناتورياکوب جاويتس کــه در استخــدام ايران بود و ماهـی ده هزاردلاردريافـت ميکـرد. ويا کمـک دوازده ميلـيون دلاری شـاه به حـزب جمهوريـخواه؛ کـه هـرگز ازخاطره دموکراتها نـرفت وبعـدها؛ جيمی کـارترآنـراتلافی نمــود.
حسنين هيـکل مينويـسد: شاه گفت هرکس ميخواهد بمن برسد بايد از سـد 700هزار نفـرکه بمن وتـاج وتخت وفادارند؛ عبـورکند. اگردرايران ساقه درختی راقطـع کنِـی؛ ازآن خـون سـرخ ميريزد. چـون هنوزکمونيستهادرخيابان حرکت ميکنند. اتحـادشوروی ميخواهد برايـران تسلط يـابد. اگـرشد ازطريق صندوقهای رای ويــا اگرتوانسـت ازراه فريادهای خيابانی، ولــی او اجازه نخواهدداد. فعلا بــا انـداختن مقـداری اسـتخوان جـلوی آنها؛ ازقبيـل گاز و خـريد هـای نظامـی و ذوب آهـن؛ وضــع آرام ميـباشـد. ولـی اعتمـادی بآنها نخواهد داشـت.
شــاه گفت هيـچ طمعی درخليج فـارس ندارد؛ چون درخليج فارس هيچ چيـز بـا ارزشـی که با خطـريک جنـگ برابری کند؛ وجـودندارد. ارتـش ايــران تـوانست ظـرف25 سـال اخير بيـن 90 الی 100ميليـارد دلار اسلحه داشته باشد و خـريدهای نظامـی ما افزايـش خواهد يـافت. نيروهای نظامی ما؛ مثل پاگيــر؛ جلـوی درب ميباشـند؛ مدتی ميتوانندجلوی حرکت را بگيرند و همين وقـت بمــا فـرصت خواهددادکه دوستانمان بکمک برسند. اين سياست من است؛ چون خطری که برای ماواقعيت دارد؛ خطرشـوروی است. من علاقه ای بداشتن سلاح اتمــی نـدارم؛ زيـرا موجـباتش آماده نيست؛ ولی تمام توجـه من روی نيـروی هوائی اســت؛ ميخواهـم ازآسـمان ايران بگونـه ای حمايت شـود که تجاوزبـه آن غيــرممکن باشــد. بـايد وسيـله سرنگـونی هواپيماهای متجاوز را در 200 يا 300 کيلومتـری خـاک ايران داشـته باشـيم. قصد من قـوی بودن درمنطقه ای اسـت که درآن زندگـی ميکنيم. منطقــه ای که ثروت و مصالح وامنيت کشـور مـن درآن قـراردارد. کمـک من به سلطان قـابوس برای حفظ ثبات منطقــه اســت. شـورشيان ظـفارکمونيست هسـتندومـن ضدکمونيست هستم و ميخواهم امنيــت منطقه حفظ شـود. من نخواهم گذاشت تنـگه هرمزکه شريان حياتــی ماســت؛ بدسـت کمونيستها بيفــتد. وقتـی سلطان قابوس ازمن کمک خواسـت بـيدرنگ بکمـک شـتافتم.
پادشـاه فقيدايـران پس از28مرداد1332وبازگشت بايران سلطنت خود را انتخابی ميدانسـت؛ و بعد از اجرای برنامه های انقلاب سفيد که متضمن منافع اکثريت ملـت ازقبيل کارگران و کشاورزان بود؛ اطمينان داشـت که تازنده اسـت؛ سلطنتـش در خطرنخواهدبود. نـگرانيش اين بود که پس ازدرگذشت؛ فرزندش نتـواند اينکشور را بصورتی اداره کند که پايه های سلطنت پهلوی مثل زمان اومحکم واستوارباشـد.
چــندين باربه محارم خودگـفته بود؛ وقتـی وليعهد به سن قانونی برسد؛ بنفـع او کنـارخواهد رفـت. او هرگـزباورنميکرد که زنده باشد ودنيائی که زمامدارانــش اورا کـرارا سـتوده وتائيد کـرده اند؛ از او روی بگـردانند وبصورت مخفی وعلنی عليــه سلطنتـش اقـدام کنند.
شـاه درکتاب تمدن بـزرگ مينويسد: برای مـن چه انگيزه ای دراين راه بجـز عــشق بايـران و آرزوی شـکوه وسـرفرازی آن درتامين رفاه وخوشبختــی هرچـه بيشترملـت ايران ميتواند وجود داشته باشـد. رهبـری ملتـم درمسيرتمدن بزرگ برای مـن مقـام ويا اقتـداربيشتری ايجـادنميکند؛ زيـرا مقام مــن قابل ارتقــاء نيسـت.
اگــرامـری خارج ازپيش بينـی وحـدوداختيارماپيش نيـايد؛ ظرف 12سـال آيـنده زيربنــای مملکـت را از نظـرصنعتـی وکشـاورزی وتکنولــوژی و عمــرانی خواهيــم ساخت وبســطح کنونـی ترقـی اروپای غربی خواهيم رســاند. هــدف مـن بيگمـان جاه طلبـانه وبلندپروازانـه اسـت. ولــی هــدفـی نيسـت که باامــکانات فـراوان مـادی ومعنـوی وباسـرمـايه ســرشـار روحـی واخـلاقی ايـن مملکـت ناممکـن باشــد.
يــادش بــرای هميشـه گــرامی بـاد
تنظيـم ونويسـنده:حميد منصوری
30 ژوئن 2003
|
|
|
|